متن زیر انعکاس عینی و واقعی لحظات واپسین زندگی پررنج و مشقت برادر شهید حسین احمدپور در اردوگاه موصل(2) است که توسط حضرت حجت الاسلام و المسلمین مرحوم حاج سید علی اکبر ابوترابی قزوینی بیان شده است.

در آن لحظه های آخر حسین آقا آمدند و به ما گفتند که ایشان از نظر پزشکی دیگر کارشان تمام است ولی چقدر طول خواهد کشید که با زجر و ناراحتی بتواند بسر کنند ، دیگر معلوم نیست.ما رفتیم کنارشان نشستیم؛شروع کردیم علیرغم توصیه هایی که به ما می فرمودند در این مورد ، و خودم هم تا به حال به خودم جرأت نمی دادم که این حرفها را به زبان بیاورم؛لذا گفتم:حسین جان،حس می کنم خودت هم به این واقعیت رسیده ای که دیگر ما را ترک خواهی کرد و به جمع پاکترین بندگان صالح خدا از ائمه ی معصومین ، شهداء صدیقین ، بپیوندید.این را بدان که تو با شرف ترین و با عزت ترین افراد این کاروان هستی ؛ لذا امیدوارم که  از بیشترین تقدیرات از طرف مولا علی(ع) و ائمه ی معصومین برخوردار شوی.هیچ نگران این راهی که داری می روی نباش؛باباجان هیچ نگران نباش.تو در راه عزت و شرف هموطنان قدم برداشتی و به یقین بدان که مولا علی(ع) شکرانه ی این زحمات را به جا خواهد آورد.

امیدوارم همین طور باشد و ایشان هم در حالتی که می خواستنددعایی بکنند و یا آمین بگویند،اظهار رضایت و خوشحالی در چهره یشان  به وجود آمده بود و امروز به شما اصحاب گرانقدر حسین بن علی(ع) پیوسته است.

ایشان در وضعیت خیلی سخت قرار داشت،از نظر تنگی نفس و آن وضعیتی که پیدا کرده بود.ولی هرگز با ترش رویی با کسی برخورد نکرد و یا اینکه ابراز انزجار و تنفر از زندگی و افرادی که دور و برش هستند،بکند.بگوید برو نمی خواهم تو را ببینم.چون در این وضعیت انسان دچار چنین حالت هایی می شود و یا بی تابی کند به خاطر از دست دادن آرزوهای زیادی که در سنین جوانی داشت.این مسئله ی مهمی است که یک وقت انسان در جبهه تیری می خورد و کارش تمام می شود و یک وقتی است که با این وضعیت به سوی مرگ می رود و خودش هم این وضعیت را می بیند و حس می کند ولی در عین حال و در این وضعیت روحیه ی بلند را از دست نمی دهد و تنها مسائل اخلاقی را مراعات می کند.بلکه سعیش این باشد که افرادی که دور و برش هستند یا به دیدنش می آیند با خوشرویی و خوشحالی از خودش رد کند.

شمال عراق-اردوگاه موصل (2)